فیلم سینمایی «آرژانتین ۱۹۸۵» یک درام تاریخی- جنایی مبتنی بر واقعیت است از مهمترین دادگاه مبارزه با دیکتاتوری که با کمترین دخل و تصرف به تصویر کشیده تا علاوه بر ثبت تاریخ زمانه خود و حرکتی علیه فراموشی، برای جهانیان الهام بخش باشد.
سانتیاگو میتره؛ کارگردان آرژانتینی پس از نگارش فیلمنامههای مختلف و ساخت فیلمهایی همچون «دانش آموز»، «پائولا» و «اجلاس سران»، با همکار فیلمنامهنویساش؛ ماریانو لیناس یک سوژه مستند از تاریخ معاصر کشور خود را محور کار قرار داده است.
دادگاه شورای نظامیان یا خونتای نظامی آرژانتین؛ مهمترین دادگاه نظامی جهان پس از دادگاه نورنبرگ است که نام آرژانتین را به عنوان اولین کشوری ثبت کرد که در آن مسببان یک حکومت دیکتاتوری نظامی در دادگاهی مدنی و غیر نظامی محاکمه شدند.
این سوژه منحصر به فرد و در عین حال دراماتیک در فاصله سال های ۱۹۸۵-۱۹۸۳ چشم همگان را متوجه کشوری کرد که فرصت بازنگری و نقد گذشته خود را غنیمت شمرد و مشق دموکراسی را با همه مصائب و تبعات ممکن به جان خرید تا نقطهای درخشان در تاریخ خود ثبت کند. نقطهای که نه تنها مخاطب جهانی چه بسا نسل جدید این کشور هم نسبت به آن اشراف روشن و دقیق نداشته باشد.
به همین واسطه گام بلند میتره نه تنها چالشی در حیطه فیلمسازی داستانی در حیطه بیوگرافی محسوب میشود بلکه رویکرد سیاسی- اجتماعی- جامعه شناسانه او را به سرزمین خود؛ به عنوان جزئی از جامعه جهانی برجسته میکند.
گامی که در هر دو سویه با موفقیت نسبی و بازخوردهای مثبت مواجه شده است. یک درام دادگاهی با زمانبندی بیش از دو ساعت که نه تنها به عنوان نماینده آرژانتین در جوایز اسکار ۲۰۲۳ انتخاب شده بلکه در جشنواره ونیز و سن سباستین نیز جوایزی کسب کرده و نقدهای موافق بر آن نوشته شده است.
فیلم با تکیه بر روایتی واقعی از محاکمه رهبران دیکتاتوری نظامی آرژانتین در فاصله سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۱(دوران ریاست جمهوری ژنرال خورخه رافائل ویدلا) که بین ۱۵ تا ۳۰ هزار قربانی داشت، با شخصیت خولیو سزار استراسرا (ریکاردو دارین) و دستیار جواناش؛ لوئیس مورنو اوکامپو (خوان پدرو لانزانی) در یک گستره زمانی سه ساله همراه میشود.
یک همراهی که با شناسنامه دقیق زمانی و مکانی از زندگی شخصی و دلمشغولیهای حرفهای استراسرا و ارتباط او با خانوادهاش آغاز شده و او را در مواجهه با چالش پذیرش پرونده این دادگاه تاریخی همراهی میکند.
دادستانی که از سوی ارتش و مقامات بلندپایه نظامی سابق و فعلی، برای پیگیری پرونده با موانع آشکار و نهان رسمی و غیررسمی مواجه میشود؛ از تهدید جانی خود و خانوادهاش تا همکاری نکردن برای دسترسی به مدارک مستند. به همین دلیل چارهای نمیبیند جز آنکه از گروهی جوان کمتجربه به عنوان دستیار و معاون تا همکار در قالب یک گروه مستقل کمک بگیرد و حاصل کار مدارکی است بالغ بر ۱۶ جلد، ۴۰۰۰ صفحه و ۷۰۹ پرونده در گفتوگو با بیش از ۸۰۰ شاهد!
فیلمساز تلاش کرده این مسیر طولانی و پرفراز و نشیب را با پرداخت کاراکترهای پیرامونی و درگیر این دادگاه تاریخی؛ با محوریت استراسرا به گونه ای دراماتیزه کند که این دادستان سرسخت و در عین حال بدبین، در جایگاه سختگیرترین مخاطب به باور تدریجی تحقق عدالت برسد.
شخصیتی که با حس ترس و تهدید گامهای محکمش را برمیدارد و قرار است خلوت او با دوست و همکار قدیمیاش؛ سویه متزلزل، رابطهاش با خانواده؛ سویه ترسیده و رابطه با پسر کوچکش، سویه منعطف او در برقراری ارتباط با نسل جدید را مورد بازشناسایی قرار دهد. از دل همین مواجههها است که منحنی شخصیتی شکل میگیرد که در عین وامداری به واقعیت، جذاب و سمپاتیک است.
کلکلهای طنزگونه استراسرا با متهمان در دادگاه که همگی از مقامات عالیرتبه سابق ارتش هستند، از جمله ظرائفی است که هم کاراکتر را تعدیل میکند هم به فضای تلخ و پرخشونت فیلم امکانی برای تنفسی کوتاه میدهد تا مخاطب بتواند با ادامه این تراژدی همراهی کند.
همچنانکه میتوان این چالش را در خط فرعی مورنو که از خانوادهای ارتشی و متعصب است، دنبال کرد. او که علیرغم فشارهای وارده و تهدیدها که کمترین آنها رفتار سرزنش بار مادرش است، با اعتقاد به حقانیت مسیر عدالت جویی که در پیش گرفته، تلاش میکند این باور را به آنها نیز بدهد.
حضور کاراکتر پسربچه استراسرا؛ خاویر (سانتیاگو آرماس اِستوارِنا) را میتوان با وامداری به واقعیت، تمهیدی هوشمندانه برای پرداختن به لحظاتی شخصی از استراسرا دانست که در ادامه به کارکردی دراماتیک از سویه خبرچینی پسرک منجر میشود.
او که از جاسوسی خواهر بزرگاش تبدیل میشود به جاسوس ناخواسته قضات صدور حکم برای متهمان دادگاه! این تغییر رویکرد در بلوغ شخصیت خاویر که در حال تبدیل شدن از یک شهروند ناظر خاموش به نوجوانی مطلع و کنشمند است، نوید تولد نسلی پرسشگر و آگاه را میدهد.
کارگردان در عین وامداری به پروندهای واقعی، این هوشمندی را داشته که به اثر خود امتیازی منحصر به فرد بدهد تا مخاطب را در جایگاهی یکتا و مشرف بر ابعاد نادیده این دادگاه تاریخی قرار دهد. جایگاهی که دوربین او را فراتر از مستندنگاری دادگاه برای حفظ حریم شخصی شاهدان که پشت به دوربین تجربههای تلخ خود را از شکنجه روایت میکنند، با این قربانیان دیکتاتوری رو در رو میشود.
میزانسنی ویژه که ترسها و تردیدهای شاهدان را در خانه، راهروهای دادگاه و حتی پشت تریبون در بیدفاعترین وضعیت ممکن به واسطه افشای ظلمی که بر آنها رفته، رویاروی مخاطب قرار میدهد تا آنها را فراتر از کلمات نوشته شده و صدای ضبط شده، تبدیل به انسانهایی از گوشت و پوست و استخوان کند.
این تمهیدی است متهورانه که مخاطب را در موقعیتی قابل قیاس با کاراکتر متعصب مادر مورنو قرار میدهد؛ زنی که پس از شنیدن؛ تنها شنیدن افشاگری زن قربانی باردار، بر مسیر عدالتجویی پسرش صحه میگذارد. حالا مخاطب هم در جایگاهی ویژهتر قرار میگیرد تا بعد از این رویارویی بیواسطه، نسبت خود را با ظلم و دیکتاتوری عیان کرده و خود را به چالش بکشد.
طراحی میزانسنی ویژه برای همراه کردن مخاطب با سویههای نادیده این پرونده را میتوان در سکانسی ویژهتر هم مورد بررسی قرار داد. آنهم موقعیتی است به ظاهر غیردراماتیک از قرائت دادخواست توسط دادستان استراسرا که متنی تاریخی در رد خشونت اعمال شده از سوی نیروهای ارتش به بهانه ایجاد نظم و امنیت را در برمیگیرد.
فیلمساز از پتانسیل نهان این دقایق طلایی در تاریخ معاصر آرژانتین بهره برده و کلماتی را که طی چندین روز از فیلتر استراسرا، دوستان، همکاران و حتی پسر کوچکش (به نوعی از فیلتر آحاد ملت آزادیخواه) عبور کرده و بر زبانش جاری شده، بر پیشانی فیلم خود همچون شناسنامه حک کرده تا سندی باشد برای آیندگان.
استراسرا در جایگاه خود ایستاده و ما تأثیر کلمات دقیق و حساب شده او را با طراحی میزانسنهای کاربردی روی تک تک افراد از متهمان تا قربانیان و دستاندرکاران میبینیم. او با این جملات تعیین کننده؛ سقوط به قسمتهای تاریک روح انسان را ذمّ میکند (سادیسم یک ایدئولوژی سیاسی یا جنگی نیست، یک انحراف اخلاقی است!… دیگر هیچوقت نباید این اتفاق بیفتد!)
کارگردان برای مستندنگاری دقیقتر و انتقال حسی نزدیک به واقعیت به مخاطب خود از تمهیداتی بهره برده که قرار دادن نماهایی مستند از دادگاه واقعی در میان نماهای بازسازی شده از آن جمله است و به حس و حال مستندنگارانه اثر و همذاتپنداری مخاطب دامن میزند.
در نهایت احکام صادر میشود؛ نه آنچنان که استراسرا انتظار داشت و او از همان لحظه مشغول به نوشتن حکم تجدید نظر میشود تا عدالت بر همه ارکان این دادگاه حاکم شود. همانطور که برای اولین بار دیکتاتوری نظامی توسط دادگاهی مدنی محکوم شد؛ چراکه او معتقد بود، عدالت هرگز متوقف نمی شود.