خبر آنقدر هولناک و وحشتانگیز است که نوشتن دربارهاش آسان نیست. نمیتوان به آسانی از کشتن کارگردانی نوشت که بخش زیادی از کارنامه مهم و پربار سینمای ایران متعلق به اوست. کارگردانی که پس از گذشت سه دهه همچنان فیلمسازیاش الگوی بسیاری از اهالی سینماست و آنها در مخیلهشان فیلمهای خود را شبیه به آثار او میسازند. داریوش مهرجویی در همین سالهای اخیر یکی از مهمترین کارگردانان سینمای ایران بود. با وجود آثاری که در این سالهای اخیر کارگردانی کرد که کمتر شباهتی با فیلمهای سه دهه قبلش داشتند، همچنان کار و زندگیاش برای اهالی سینما کنجکاویبرانگیز بود. همه میخواستند بدانند،او چه میخواند، چه فیلمی میبیند، سریال مورد علاقهاش چیست، این سالها در چه زمینهای مطالعه میکند و در حال ترجمه و تالیف چیست. کتابها و ترجمههایش همچنان پرفروش بود. ترجمه «جهان هولگرافیک»اش چاپ هفتادم را هم پشت سر گذاشته بود و اهالی تئاتر همچنان به نمایشنامههایی که او ترجمه کرده مراجعه میکنند. چراکه مهرجویی شخصیتی چند وجهی داشت که کارگردانی سینما تنها یکی از وجوه آن بود.
دانشآموخته فلسفه که فیلمسازی را به ادامه تحصیل در این رشته ترجیح داد، از آمریکا به ایران آمد و کارگردانی را در پیش گرفت. آشنایی با غلامحسین ساعدی زمینهساز ساخت بهترین آثارش بود و دومین فیلمش هم تحسین سینماگران ایرانی را در پی داشت و هم مایه موفقیتهای بینالمللی شد. «گاو» را زمانی ساخت که ۳۸ ساله بود و همین اتفاق کمی برای یک فیلمساز آن هم در دهه ۴۰ نیست. اما «گاو» تنها فیلم مهم و شاهکار کارنامه مهرجویی نیست. تعداد فیلمهای مهماش آنقدر هست که کارگردان دیگری از سینمای ایران همچنان به پایش نمیرسد. «دایره مینا»، «اجارهنشینها»، «هامون»، «بانو»، «سارا»، «ليلا»، «درخت گلابی» و «مهمانمامان» تنها بخشی از کارنامه او را تشکیل میدهند. عمر فیلمسازی مهرجویی به ۵۰ سال میرسید و ساخت این همه فیلم خوب در کارنامه یک کارگردان در سینمای ایران بیرقیب است. به همان اندازه که مهرجویی بزرگ و بیمانند بود، مرگش هم حیرتانگیز و دهشتناک است.
دانشآموخته فلسفه که فیلمسازی را به ادامه تحصیل در این رشته ترجیح داد، از آمریکا به ایران آمد و کارگردانی را در پیش گرفت. آشنایی با غلامحسین ساعدی زمینهساز ساخت بهترین آثارش بود و دومین فیلمش هم تحسین سینماگران ایرانی را در پی داشت و هم مایه موفقیتهای بینالمللی شد. «گاو» را زمانی ساخت که ۳۸ ساله بود و همین اتفاق کمی برای یک فیلمساز آن هم در دهه ۴۰ نیست. اما «گاو» تنها فیلم مهم و شاهکار کارنامه مهرجویی نیست. تعداد فیلمهای مهماش آنقدر هست که کارگردان دیگری از سینمای ایران همچنان به پایش نمیرسد. «دایره مینا»، «اجارهنشینها»، «هامون»، «بانو»، «سارا»، «ليلا»، «درخت گلابی» و «مهمانمامان» تنها بخشی از کارنامه او را تشکیل میدهند. عمر فیلمسازی مهرجویی به ۵۰ سال میرسید و ساخت این همه فیلم خوب در کارنامه یک کارگردان در سینمای ایران بیرقیب است. به همان اندازه که مهرجویی بزرگ و بیمانند بود، مرگش هم حیرتانگیز و دهشتناک است.
رفتن اینچنینی انگار زخمههایی بر بدن همه آنهایی زده که او را دوست داشتند و با آثارش خاطرهسازی کردند. اینطور از پا درآمدن انگار برای همه سخت و گران تمام شده است. اصلا انگار رگ غیرت همه به جوش آمده چراکه روی مهرجویی تعصب داشتند و آن را فیلمساز شاخص و کاربلدی میدانستند که تعداد زیادی از بهترین ملودرامهای سینمای ایران را کارگردانی کرده و کارنامه این سینما را غنی کرده است. همه آنهایی که امروز دلشان از این ماجرا به درد آمده با فیلمهای او روزگاری سپری کردند، جوانیشان را با آنها گذراندهاند و بارها خود را به جای شخصیتهای فیلمهایش تصور کردند.
به همین خاطر است ضربههایی که بر پیکر فیلمساز مورد علاقهشان زده شده را بر بدن خود فرض میکنند و نمیتوانند چنین مرگی را برای مهرجویی به راحتی هضم کنند. انگار تن سینما و اهالی آن با چنین مرگی زخمی و ناسور شده است. شوخی نیست که فیلمساز متفکر و فیلسوفشان که در بسیاری از جهات یگانه و منحصر به فرد میبود را اینچینین از دست بدهند. به همین خاطر است که بیش از آنکه غمزده و ناراحت باشند، خشمگیناند و بهتزده چراکه به هیچ وجه چنین مرگی را برای او تصور نمیکردند. چنین کشته شدنی خون بسیاری را به جوش آورده است. مرگ فیلمساز خبره و فیلسوف که در پی آگاهیبخشی به مخاطبان فیلمهایش بود، همه را تشنه آگاهی و شناسایی حقیقت کرده است. خانه سینما سه روز اعلام عزای عمومی در سینمای ایران کرده و همزمان با تشییع مهرجویی تمامی دوربینها خاموش و پروژهها متوقف میشوند.
تمامی مدیران سینمایی، تلویزیونی و برخی از مدیران سیاسی خواستار شناسایی و معرفی شدن بانیان این فاجعه شدند. برای اولین بار است که تمامی مدیران سینمایی و نهادها و سازمانهای مختلف با اهالی سینما همسو و همنظراند و هدفی مشابه را دنبال میکنند. کسی چه میداند شاید این بار این همسویی به کار آید و قاتل یا قاتلان مشخص شود. آن وقت احتمالا کمی زخمهایی که بر تن سینما وارد شده، التیام پیدا کند. در غیر این صورت عفونت زخمهایی که درمان نشود، ممکن است همه این پیکر را بیمار کند و آن وقت دیگر درمان آن به این راحتیها نخواهد بود.
به همین خاطر است ضربههایی که بر پیکر فیلمساز مورد علاقهشان زده شده را بر بدن خود فرض میکنند و نمیتوانند چنین مرگی را برای مهرجویی به راحتی هضم کنند. انگار تن سینما و اهالی آن با چنین مرگی زخمی و ناسور شده است. شوخی نیست که فیلمساز متفکر و فیلسوفشان که در بسیاری از جهات یگانه و منحصر به فرد میبود را اینچینین از دست بدهند. به همین خاطر است که بیش از آنکه غمزده و ناراحت باشند، خشمگیناند و بهتزده چراکه به هیچ وجه چنین مرگی را برای او تصور نمیکردند. چنین کشته شدنی خون بسیاری را به جوش آورده است. مرگ فیلمساز خبره و فیلسوف که در پی آگاهیبخشی به مخاطبان فیلمهایش بود، همه را تشنه آگاهی و شناسایی حقیقت کرده است. خانه سینما سه روز اعلام عزای عمومی در سینمای ایران کرده و همزمان با تشییع مهرجویی تمامی دوربینها خاموش و پروژهها متوقف میشوند.
تمامی مدیران سینمایی، تلویزیونی و برخی از مدیران سیاسی خواستار شناسایی و معرفی شدن بانیان این فاجعه شدند. برای اولین بار است که تمامی مدیران سینمایی و نهادها و سازمانهای مختلف با اهالی سینما همسو و همنظراند و هدفی مشابه را دنبال میکنند. کسی چه میداند شاید این بار این همسویی به کار آید و قاتل یا قاتلان مشخص شود. آن وقت احتمالا کمی زخمهایی که بر تن سینما وارد شده، التیام پیدا کند. در غیر این صورت عفونت زخمهایی که درمان نشود، ممکن است همه این پیکر را بیمار کند و آن وقت دیگر درمان آن به این راحتیها نخواهد بود.